دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

  دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

منبع : 98ia.com

یک دختر با یک لب و هزار لبخند!!!
یک دختر که برای رسیدن به هدفش یک راه بیشتر نداره … راهی که توسط پدرش تعیین شده … یک راه که پدر ، عشق … روزگار ، تقدیر … و دختر ، دردسر و اجبار میخواند.

همینم

نه چشمآטּ آبــﮯ دارَم

نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد☆

هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم☆

روی چَمَن هآ غَلت میزَنَم

عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند

وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ

بوﮮ . . .

 ایـن روزا مـیـگـذرہ بـا تـمـوم خـوبـے هـا و بـدے هـاش.. 

 مـیـگـذرہ بـا هـمــہ قـشـنـگـیـو زشـتـے هـاش... 

 شـبـاشـم مـیـگـذره... 

 بـاهـمــہ ے تـنـهـایـیـاش...بـا هـمــہ ے دلـتـنـگـیـاش... 

مــــ ن

تــــــ و  و  بـــــــ اران

 ســـ ـه تـــــ ا دیـــ وونـــ ـه ایــــــ م

مے خــــــــواهـــــــــم بــــــہ یاد مـــن باشــــــــے

اگـــــــــــر تــــو بـہ یاد من باشے 

عین خــــیالم نیست ڪـہ هـــــمـہ فراموشم ڪنند...!

مرا محكــم تر در آغوش خود بگیـر ... 

 من هنوز هم نـمے خواهم تــو را ... 

 بـہ دسـت خاطرات " لــعنـتـے " بسپـارم ... 

گاﻫﯽ ﯾﮏ ﻧﻔـــــــﺮ

ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾــــــﺶ

ﺑﺎﻧﮕــــــــﺎﻫـــــﺶ

ﺑﺎﮐــــــﻼﻣـــــــﺶ

ﺑﺎ ﻭﺟـــــــــــﻮﺩﺵ

بـﺎ ﺑﻮﺩﻧــــــــﺶ...

ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿ ﺴــــﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾــﺖ

ﮐﻪ ﺩﯾــﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻬﺸــﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿ ﺨﻮﺍﻫﯽ...

گاهي هم آنچــنان قلبت را ميـ شکند

که هيچ بند زني قــــــــــــــادر بهدرســت کردنـش

 نيســــــــــــت...

ھیچ میدانستی زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی وقتی بود که

اسمم را با “میم” به انتھا رساندی . . .

یه نفر باید باشه , یکی اونقدر بخوادت
اونقدر دیوونت باشه و به روی خودش نیاره !
اونقدر منتظر فرصت باشه تا بهت بگه چقدر دوستت دارده !
اونقدر که وقتی موقعیتش جور شد
وقتی همه چیز مساعد شد
وقتی خجالتش ریخت
وقتی فهمید دلت به دلش راه داره
بی مقدمه با تمام وجودش بغلت کنه و بهت بگه :
تو چیکارم کردی که باعث شدی اینقدر بخوامت , خیلــــــــــی !!!

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ،
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ..
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮد.
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ..
ﺩﻕ ﮐﻨﺪ،
ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ…

حس خوب یعنی..

وقتی با عشقت هستی و

دستات تو دستشه و

سفتِ سفت زیر بارون بغلت میکنه و

چش تو چشت میشه و لبخند میزنه میگه :

دوست دارم خانمم

خوشبختی یعنی..

اونقدر خــ ــدا خوشبختـتــ کنه که..

وجودت آرامبخش دیگران باشه..

 
قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم

قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،خنده های مصنوعی،

آواز های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...

هر چه فكر می کنم می بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم

تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم

بقیه مطلب در ادامه

لباسای رنگی رنگی و شــاد بپوش
حتی اگه شب و دیـر خوابیدی صبــح زود بیدار شو
زیر بـــ☁ ـارون راه برو ! نترس از خیـس شدن !
صبحونتو ببر تو حیاط. بقیه رو هم صدا بزن بیان
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون ! آب بــازی کن ، چه اشکالی داره ؟!
بی مناسبت برا خودت و . . .

ﺁﻫﺎﯼ ﻋﺸﻘﻢ !
ﺁﺭﻩ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ...
ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﯿﺎﯼ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﻢ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻭ
ﻋﮑﺴﺎﻣﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﭘﺴﺘﺎﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ...
ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﻥ :
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻗﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺕ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﮏ ﭘﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﭘﺮﯼ ﻧﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺮﯾﺪﻧﻢ ....
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺖ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻔﺘﻢ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺑﻬﻢ ﻧﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﺎﻫﺎﻡ
ﺑﺎﺷﻦ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻡ
ﺣﺘﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ....
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ
ﯼ ﺳﻌﯿﻢ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎﺷﻢ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺕ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺤﻤﻠﺶ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﭘﺎﯼ
ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﺯﺕ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭﻟﯽ
ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ... ولي بازم دوستت دارم

مهلت بده..

میروم..

فقط پایت را بلند کن!

تا غرورم را جمع کنم...!!!

دعای امروز من براى عزيزانم در اولین روز از آبان ماه
خداوند زیبایم.....
برای شانه های خسته قدری عشق....
برای گامهای مانده در ترديد قدری عزم....
برای زخمها مرهم....
برای اخمها لبخند....
برای پرسش چشمان ما پاسخ....
برای خواهش دستان ما باران....
برای واژه ها گرما....
برای خوابها رؤيا....
برای اين همه سرگشتگی ايمان....
برای اين همه بيگانگی الفت....
برای بستگی آغاز....
برای ظلمت جان، روشناييهای پی در پی...
برای حيرت دل، آشناييهای پرمعنا....
برای عشقهای خسته قدری روح....
برای عزمهای مانده قدری راه...
عطا كن

ﺑﺨﺪﺍ !
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻧﻮﺷﺖ …
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺮﻡِ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺑِﻜﺮ ﺑﻜﺮ ﺍﺯ ﺳﻴﻨﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ …
ﻧﺠﻮﺍ ﺷﻮﺩ ﻛﻨﺎﺭِ ﮔﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩیک ﺍﺳﺖ،
ﻣﻴﺘﻮﺍنی ﻻﻟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ لمس کنی با لبانت . . .

دلم آغوشی میخواهد که بوی بی کسی دهد نه هرکسی...

دلم آغوشی میخواد که بود عطر بدن دهد نه بوی عطر دگری...

دلم آغوشی میخواد که لبش سرخ باشد نه سرخ لب دگری...

سایر مطالب در ادامه

ﻻﻳﻖ ﺗﻮ ﮐﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﺰ ﺁﻧﮑﺴﻲ ﮐﻪ :
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ..
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﺲ ﮐﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻟﻤﺴﺖ ﮐﻨﺪ ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯﺩ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﺪ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﻴﺎﺯﺍﺭﺩ ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﻨﺪﺍﻧﺪ ﻧﻪ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﺪ ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﺭﺩ...

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻋﺸﻘﺶ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﺩ ...

ﻋﺸﻘﺶ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﭼﺮﺍ ﺗﻮﻫﻢ ﮐﺘﮑﺶ ﻧﺰﺩﯼ؟

ﺳﺮﺷﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺖ :

ﺍﺧﻪ

ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ...

چند باری خیـــرهـــ شدی بهــــ چشمانمــــ!

سرمـــ را پایین انداختمــــ!

مبادا کســـی بفهـــــمـــد

گــــــرفتـــار چشمانــــ کســـی شده امــــــ!

حتــــــی حاضــــــر نشـــــــدمـــــ یکــــــ بار "خــــــوبــــــ" نگاهــــــت کنمــــ

بعـــــ از چـــــــند مـــاهی نـــــدیدنــ چشمــــــــانـــــت!

♂♛آهــــــاے تازه واردهـــــــاے دنیـــاے مجـــازے !!!!!!....؟؟؟

" مهربــــــانے "هیـــــــــچکس را باور نـــــــکنید !!!!!!

ایـــنجا عشق هـــــــایشــــان را " بلاکـــــــــــــ " میکننــــد , هــــــِـه

تـــــــــا راحـــتـــــــــ تر با " اتوبوسی از دروغ " به مقصد برسند..!

مي روي......
و من؛_
اززير آيه_آيه ي عاشقانه هايم_
و آينه ي صاف احساسم_
عبورت ميدهم!...
کاسه خون دلم،
پر از اشک ميشود؛_
براي پشت پايت!!...
زودتربرگرد...
بدون تو نمی توانم باشم
. . .

ی روزایی ک دلم می‌گرفت با یکی درد و دل میکردم وخیلی آروم میشدم اما آخرین بار گفت :

من مرده باشم دل تو بگیره منم از اون روز ب بعد همه چیزو ریختم تو خوردم ولی دیگه کم آوردم

خداجون گذشته رو بهم برگردون ...

نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد

همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد

کودکی هایم ...کوچکی هایم ... پاکی هایم ... سادگی هایم... صداقت ریشه دوانده در تار و پود پیکر دیرینم... دلتنگِ یک جو معرفت روزهای تو ام. دلتنگِ یک ارزن بی ریایی هایتم ... دلتنگِ یک هفت سنگ... دلتنگِ بی دغدغگی... دلتنگِ آرزوی بزرگی... دلتنگِ... دلتنگِ... دلتنگِ...
وعظمتت را میپرستم رویای زودگذر... امروز به خیالمان بزرگیم اما حسرت یک ثانیه روزهای کودکی در سر میپرورانیم.
این پیشکشی است نا چیز به تو... تقدیم به تو که هر ثانیه در یاد منی... هر لحظه حسرتی... هر دقیقه آهی برزبانم... وای کاشی در ذهنم...
و تمامت جمله ای هستی که پتک وارانه میکوبد بر روحم و به تکرار همیشه در گوشم، در سرم، در ذهنم ...
میزند زنگ آوای این جمله هر لحظه :
کاش هنوز کودک بودیم
کاش هرگز بزرگ نمیشدیم...

بهترین نیستم...

اما انقد تخسم که اونی که از نظر شما بهترینه رو حتی

آدم حساب نمیکنم!!!!

آره گلم اینجوریاس;)

نمی دانم چشمانت با من چه میکند

فقط وقتی که نگاهم میکنی..

چنان دلــم از شیطنت نگاهت می لرزد

که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمایی که تمام دنیاست..

تو مثــ ـل بــارون با صـفایی مثل برف سـفید و مــاهی

مثل گل ، خوشبو و زیبایی مثل خون تو قلبــ منــی

چه بـخوای چه نـخوای تو عزیز دل منــی

زور میزنم...!
با تمام ماهیچه های صورتم
تا در آینه
خودی ببینم،خندان!
افسوس....
باز هم باید به "ماسک دلقک" پناه آورم

از کودکی پرسیدند:وقتی بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی؟

گفت:می خواهم خوشحال شوم!

گفتند:ظاهرا تو مفهوم سوال را درک نکردی.

پاسخ داد :چرا،اما گویا شما مفهوم زندگی را درک نکرده اید...

شونه هام وقف سرت ، وقف تموم گريه هات
چشم من وقف نگات ، وقف تموم خنده هات
گوش من وقف صدات ، وقف تموم قصه هات
دل من وقف وفات ، وقف تموم غصه هات
عمرمن هديه به تو ، وقف تمام لحظه هات...

پــســر بـــچــه : دوسِـــتــــــ دارم 

دخــتــر بـــچــه : مـــثــل آدم بــزرگــــــا ؟ 

پــســر بـــچــه : نـــــــه ... راستـــــــکی ..!

من عاشق امروزم...
دیروز را که نمیتوانم جان دوباره ببخشم،
برای همیشه دیروزم گذشته است،
تمام شده است،
همه ناکامیها،شادیها،پیروزیهای دیروزم از بین رفته اند،
چه ناتوانم که نمیتوانم به دیروزم برگردم،
رفت که رفت همه ی گذشته ام،
اما امیدی هست،
از دیروزم درس می گیرم،
تا امروزم را بسازم،
من. . .

موهایم را همچون امواج خروشان دریا

در نسیم نفسهایت آرام آرام رها می کنم

و لذت با تو بودن را

همچون تماشای غروبی دل انگیز

تا مرز جنون احساس می کنم

و تو با من همراه می شوی

لحظه به لحظه با من اوج خواهی گرفت در آسمان عشق

و به انتهای خوشبختی خواهیم رسید

آنجایی که حتی کبوتران برای رسیدن به آن سر باز می زنند

انگشتانم صورتت را لمس می کند

نگاهم را در نگاهت غرق می کنم

و آغوش تو برایم بهشت می شود

بهشتی از جنس گلهای رز قرمز آتشین

که با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم